پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.

جدیدا سی دی های نرم افزار زیتون البته گرون هاشون یه کد فعال سازی نود 32 یک ساله دارن که تو خود سایتش روشش رو نوشته حالا من این کد رو به قیمت 50000ريال می فروشم

5,000 تومان


گلستان سعدی حکایت1
نوشته شده در سه شنبه 22 مرداد 1392
بازدید : 1156
نویسنده :

گلستان سعدی

 

 

حکایت
در یکى از جنگها، عده اى را اسیر کردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکى از اسیران را اعدام کنند. اسیر که از
زندگى ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد که گفته اند: هر که دست از جان
بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

:: موضوعات مرتبط: کتاب , آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: حکایت , حکایت گستان سعدی ,



حکایت عبرت آموز
نوشته شده در سه شنبه 14 خرداد 1392
بازدید : 767
نویسنده : سید علی سهرابی

دروغ هاى مادرم


داستان من از زمان تولّدم شروع می ‎شود . تنها فرزند خانواده بودم ؛ سخت فقیر بودیم و تهی ‎

دست و هیچگاه غذا به اندازه کافی نداشتیم . روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع

گرسنگی کنیم . مادرم سهم خودش را هم به من داد ، یعنی از بشقاب خودش به درون

بشقاب من ریخت و گفت :

" فرزندم برنج بخور ، من گرسنه نیستم . " و این اوّلین دروغی بود که به من گفت .

زمان گذشت و قدری بزرگ تر شدم . مادرم کار های منزل را تمام می ‎کرد و بعد برای صید

ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزل مان بود می ‏رفت . مادرم دوست داشت من ماهی

بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم . یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید

کند . به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت . شروع

به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم ....



:: موضوعات مرتبط: آموزنده , ,



حکایت آموزنده
نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392
بازدید : 703
نویسنده : سید علی سهرابی

   بهلول

 

 

 

روزی بهلول از مسجد «ابوحنیفه» می‌گذشت، دید خطیب مردم را موعظه می‌کند. ایستاد و به سخنانش گوش داد. او می‌گفت: جعفربن محمد

عقیده دارد که کارها با اختیار از بندگان، در صورتی که آنچه از بندگان انجام می‌دهند خواست خداست و انسان از خود اختیاری ندارد. دیگر این که

در روز قیامت شیطان در آتش می‌سوزد و حال آن که شیطان از آتش آفریده شده است و آتش هم جنس خود را عذاب نمی‌کند.

دیگر این که خداوند موجود است؛ ولی نمی‌شود او را دید، در صورتی که این دروغ است و هر

موجودی دیدنی است.

آنگاه بهلول کلوخی از زمین برداشت و سر خطیب را هدف گرفت و آن را شکست و خون جاری

 

شد، سپس فرار کرد. خطیب نزد خلیفه آمد و از بهلول شکایت کرد.

 

خلیفه دستور داد بهلول را بیاورند و چون بهلول حاضر شد به او گفت: چرا چنین کردی؟

 

بهلول گفت: علت را از خود وی سوال کنید. او می‌گوید: بندگان اختیاری ندارند و همه کارها به

 

دست خداست. اگر اعتقاد او چنین است پس سر او را خداوند شکسته و من تقصیری ندارم.

 

او می‌گوید: جنس از هم جنس خود متاثر نمی‌شود و عذاب نمی‌بیند وقتی انسان از خاک است

 

چرا باید از همجنس خود متاثر و ناراحت شود؟

 

او معتقد است که هر موجودی باید دیده شود. خلیفه از وی سوال کند که آیا این درد که او از این زخم احساس می‌کند دیده

 

می‌شود؟! این را گفت و از نزد خلیفه رفت.

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: آموزنده , ,
:: برچسب‌ها: حکایت , حکایت آموزنده , ,



حکایت طنز
نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392
بازدید : 1061
نویسنده : سید علی سهرابی

مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد،
طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان ترین و زیباترین شان را پرسید.
فروشنده گفت: "-این طوطی؟ سه چهار میلیون! ... و
دلیل آورد: - "این طوطی شعر نو میگه، تموم شعرای شاملو، اخوان، نیما و فروغ رو از حفظه!"
مشتری به دنبال طوطی ارزان تر، یکی پیدا کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی داشت،
رو به فروشنده گفت: "- پس این را می خرم که پیر است و نباید گران باشد"
- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت این بالای شش هفت میلیونه...
چون تمام اشعار حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی رو از حفظه مرد نا امید نشد و
طوطی دیگری پیدا کرد که حسابی زهوار در رفته بود،
گفت: "- این که مردنی است و حتماً ارزان... "
- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت اش بالای پونزده شونزده میلیونه...
چون اشعار سوزنی سمرقندی و انوری و مولوی رو حفظه...
مرد که نمی خواست دست خالی برگردد به طوطی دیگری اشاره می کند که
بال و پر ریخته بر کف قفس بی حرکت افتاده و لنگ هایش هوا بود....
انگار نفس هم نمی کشید.
"- این یکی را می خرم که پیداست مرده، حرف که نمی زند،
حتماً هیچ هنری هم ندارد و باید خیلی ارزان باشد..."
- این یکی؟!... اصلاً فکرش رو نکن! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه!
"- آخه چرا؟ مگه اینم شعر می خونه؟"
"- نه...! شعر نمی خونه،
حتی ندیدم تا امروز حرف بزنه،
اصلا هیچ کاری نمی کنه...
اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن استاد!.”


:: موضوعات مرتبط: آموزنده , ,



نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392
بازدید : 918
نویسنده : سید علی سهرابی

مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد،
طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان ترین و زیباترین شان را پرسید.
فروشنده گفت: "-این طوطی؟ سه چهار میلیون! ... و
دلیل آورد: - "این طوطی شعر نو میگه، تموم شعرای شاملو، اخوان، نیما و فروغ رو از حفظه!"
مشتری به دنبال طوطی ارزان تر، یکی پیدا کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی داشت،
رو به فروشنده گفت: "- پس این را می خرم که پیر است و نباید گران باشد"
- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت این بالای شش هفت میلیونه...
چون تمام اشعار حافظ و سعدی و خواجوی کرمانی رو از حفظه مرد نا امید نشد و
طوطی دیگری پیدا کرد که حسابی زهوار در رفته بود،
گفت: "- این که مردنی است و حتماً ارزان... "
- این؟!... فکرش رو نکن، قیمت اش بالای پونزده شونزده میلیونه...
چون اشعار سوزنی سمرقندی و انوری و مولوی رو حفظه...
مرد که نمی خواست دست خالی برگردد به طوطی دیگری اشاره می کند که
بال و پر ریخته بر کف قفس بی حرکت افتاده و لنگ هایش هوا بود....
انگار نفس هم نمی کشید.
"- این یکی را می خرم که پیداست مرده، حرف که نمی زند،
حتماً هیچ هنری هم ندارد و باید خیلی ارزان باشد..."
- این یکی؟!... اصلاً فکرش رو نکن! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه!
"- آخه چرا؟ مگه اینم شعر می خونه؟"
"- نه...! شعر نمی خونه،
حتی ندیدم تا امروز حرف بزنه،
اصلا هیچ کاری نمی کنه...
اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن استاد!.”


:: موضوعات مرتبط: آموزنده , ,



شرایط ازدواج موقت
نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392
بازدید : 1323
نویسنده : سید علی سهرابی

 

ازدواج موقت از سنت های پیامبر اسلام می باشد و تنها فرقش با ازدواج دائم مدت دار بودن آن است یعنی بعد از تمام شدن مدتی که دو نفر با هم توافق کردن عقد خود به خود باطل می شود و نیاز به صیغه طلاق ندارد.
اما متاسفانه در عصر حاضر به آن دیدگاه بدی داریم و بعضا ازدواج موقت را برابر با کار خلاف شرع می دانیم. در حالی که اصلا خلاف شرع نیست بلکه توصیه های زیادی هم به آن شده است.

 

 


:: موضوعات مرتبط: آموزنده , مقاله , ,



حکایت
نوشته شده در جمعه 2 فروردين 1392
بازدید : 1371
نویسنده : سید علی سهرابی



·          

·         جمعه 18 اسفند ماه سال 1391

·         شاهینی که پرواز نمی کرد

·         پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند

·          

·       

 


:: موضوعات مرتبط: آموزنده , ,



جملات زیبا
نوشته شده در جمعه 2 فروردين 1392
بازدید : 1311
نویسنده : سید علی سهرابی


اززشت رویی پرسیدند آنروزکه جمال پخش می کردند کجا بودی؟
گفت : در صف کمال

 

 

 

 

 

 

اگر کسی به تو لبخند نمی زند علت را در لبان بسته خود جستجو کن
.  .  .
مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است
.  .  .
همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفش شان نیست
.  .  .
با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن
و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن
.  .  .
هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید
.  .  .
مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد
.  .  .
شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار
.  .  .
وقتی تنها شدی بدون که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش
.  .  .
یادت باشه که :
در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی . به آنچه گریه دار بود می خندی
.  .  .
آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است
.  .  .
کشتن گنجشک ها ، کرکس ها را ادب نمی کند
.  .  .
از دشمن خود یک بار بترس و از دوست خود هزار بار
.  .  .
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد

 


:: موضوعات مرتبط: آموزنده , ,



صفحه قبل 1 صفحه بعد